داستان چوپان دروغگو و توافق با گرگها در جهت چپاول گوسفندان بود!
زاغکی که ذلیلانه قالب پنیر دسترنج ملت را، دودستی تقدیم روباه مکار کرد!
پتروس، نه برای خدمت به مردم و نه با یک انگشت! بلکه تمام قد و با بشکهبشکه سیمان، برای دشمن فداکاری کرد!
زن مدبر این داستان باسادگی، عشق در سفرهی نان، نه! که دولتزن بیتدبیر با لودگی، آلودگی در سفرهی آسمان چید!
و کبری تصمیم گرفت، گندکاریهایش را طبیعی جلوه دهد!
و ریزعلی نه! درشتشدهای که حتی حوصلهی درآوردن پیراهنش را نداشت تا چه رسد به درست کردن مشعل، برخورد قطار را ماحصل ماه صفر خواند!
حسنک کمی دیر ولی با خود غذا، نه! که حسن خیلی زود با خود عزا آورد!
و سبد توت و سینی سیب نه! که توهم باغ سیب و گلابی کرمزده را به خورد ملت داد!
.
نقشهی ایران این کتاب را باید نقطهگذاری کرد…
از تهران تا مهران…
از مازندران تا سمنان…
از زمین تا آسمان…
از تمام شهرها تا مرزها…
حتی کمی فراتر، حتی تا منا!
اینها نقاط شرمساری دولت است و دلگیری ملت!
.
.
ای کاش باران ببارد و آن مرد سوار با اسب بیاید!
منتظرترین قاصدک...
برچسب : نویسنده : 4ghasedakemontazer5 بازدید : 144